حکایت دولت و فرزانگی
مارک فیشر
مترجم: فاطمه اقبالی
«حکایت دولت و فرزانگی» نوشته مارک فیشر داستانی است درباره زندگی، اراده و راه موفقیت. داستانی که حقیقتی سودمند را تقویت میکند و با زبان ساده و کودکانهاش باعث میشود با ذهن نیمههوشیارمان ارتباط برقرار کنیم و در زندگیمان دگرگونیهای مثبت فراوان و عظیم بیافرینیم:
جوان باهوشی بود که میخواست ثروتمند شود. سرشار از نا امیدی و موانعی تردید ناپذیر بود، اما هنوز به ستارهٔ بخت خود باور داشت.
درحالیکه منتظر بخت و اقبالش بود، به عنوان دستیار مدیر حسابداری در شرکت تبلیغاتی کوچکی کار میکرد. حقوقش کافی نبود و مدتها بود که فکر میکرد کارش رضایت چندانی برایش به همراه ندارد. دیگر دلش به کار نمیرفت.
در فکر این بود که مشغول کار دیگری شود، شاید کتاب یا داستانی بنویسد که مشهور و ثروتمندش کند و مشکلات مالیاش را یکباره برای همیشه پایان دهد. اما آیا جاه طلبی او کمی غیر واقع بینانه نبود؟
آیا واقعأ دارای استعداد و فنون کافی برای نوشتن کتابی پرفروش بود؟ یا صفحات کتاب با مطالبی حاکی از سرگردانی غمناک نامتمرکز بدبختی و فلاکت درونش پر میشدند؟
بیش از یک سال بود که کارش، کابوس روز و شباش شده بود. رئیساش اغلب اوقات، صبحها روزنامه میخواند و قبل از آنکه برای ناهاری که سه ساعت طول میکشید، ناپدید شود، یادداشتهایی مینوشت. او هم پیوسته نظرش را عوض میکرد و دستورات ضد و نقیض میداد.
اما فقط رییساش نبود، بین همکاران نیز پیچیده بود که از کارشان خسته و دلزده شده بودند. انگار کامل عقل شان را از دست داده بودند. انگار همگی با هم، از همه چیز دست کشیده بودند، جرئت نداشت که به هیچ کدام از آنها از رویا و آرزویش بگوید که میخواهد همه چیز را رها کند و نویسنده شود، میدانست که آنها این حرف را شوخی تلقی میکنند. وقتی سر کار بود، خودش را از همهٔ جهان جدا میدید، انگار در کشوری غریب بود، که از صحبت با آنها ناتوان بود.
اطلاعات بیشتر:
دسته بندی: رمان – داستان خارجی – موفقیت و خودیاری
تعداد صفحات: ۹۱ صفحه
شابک: ۹۷۸-۶۰۰-۸۳۹۲-۰۳-۳
تاریخ انتشار: ۱۳۹۶