غارهای استورک فونتین

غارهای استورک فونتین

علیرضا محولاتی

چشم هایم را که باز می کنم نیست.

بلند می شوم و به نشیمن می روم.

اثاثیه ی جمع شده و مبل های پوشیده شده برای جلوگیری از گرد و خاک.

دست می کشم به پارچه های کشیده شده روی مبل ها. چشمم را می گیرد. کتابی کهنه و قدیمیست.

لابلای کاغذها و کتابهای به خواب رفته داخل قفسه. یاد باران اندوهان مندنی پور می افتم.

مبلمان جمع و جور شده ی آماده ی اسباب کشی را دور می زنم.

تیتر کتاب قابل خواندن نیست. اما به نظرم شبیه غارهاست. نزدیکتر می شوم.

«غارهای استورک فونتین» روبروی چشمهایم واضح می شوند.

فهرست