میچ آلبوم
ترجمه: محمدجواد شیری بازنچه
۲۰۰ ص.
آقای میچ! چرا نمینویسید؟
چیکا روی فرش دفترم دراز کشیده است. به پشت غلت میزند. با انگشتهایش بازی میکند. او صبح زود آمده، وقتی که هنوز نور ضعیفی از پنجره میتابد. گاهی اوقات یک عروسک یا یک دسته ماژیک همراهش دارد، گاهی اوقات هم هیچ چیز با خودش نمیآورد.
لباس راحتی آبی رنگش را پوشیده بود. طرح عروسک پونی روی بلوزش و ستاره روی شلوارش نقش بسته بود. قبلترها، چیکا دوست داشت هر روز بعد از مسواک زدن، لباسهایش را خودش طوری انتخاب کند تا رنگ جورابها و پیراهنش بههم بیاید. اما حالا دیگر این کار را نمیکند.
چیکا بهار پارسال که درختهای حیاطمان تازه داشت شکوفه میزد فوت کرد. درست مثل الان که دوباره بهار شده و درختها در حال شکوفه زدن هستند. نبود او نفسمان را گرفت. خوابمان را، اشتهایمان را. من و همسرم مدتهای طولانی به روبرو خیره میشدیم تا کسی حرفی میزد و ما را از آن حال بیرون میکشید.
تا اینکه یک روز صبح، چیکا دوباره برگشت…
پیدا کردن چیکا دختری کوچک، زلزله، و ایجاد خانواده
پیدا کردن چیکا دختری کوچک، زلزله، و ایجاد خانواده
290,000 ریال
در انبار موجود نمی باشد
دسته: رمان خارجی
توضیحات