آتاناز

آتاناز نویسنده: ناهید سدیدی بیشتر شب ها کابوس می بینم، ولی یک شب فقط یک شب کنار کلبه ای جنگلی دیدمش. ریش و مویش بلند شده بود. سمت چپ سرش به اندازه ی یک نارنگی تو رفته بود و مو نداشت. صدای رودخانه و مع مع ضعیف بزغاله هم می آمد. خوابم را برای کسی...
فهرست